نتایج جستجو برای عبارت :

استادی داشتم که به دنبال نادان بود.

استادی داشتم 
که دیگر رغبت نوشتن نداشت ولی دوست داشت مباحثت کند. 
شاگردان سوال می کردند و جواب نمی داد یا دعوای آن داشت که این سوالات ساده چیست؟ مطلبی بگو و سوالی! 
آرام آرام ، دیگر کسی از او نپرسید و همه‌ی سوال کنندگان به طرفی دیگر می رفتند. و هیچکس از استاد سوالی نمی پرسید.
استاد را تنها دیدم ، گفت : بپرس. 
گفتم : هنوز به مطلب جدیدی نرسیدم تا بپرسم. 
گفت : بگو ، گفتم : والا ؟ چیزی ندارم. هم اکنون چیزی ندارم. 
گفت : اشکان فهمیدم! 
و از فردا قدر سوال
هرگاه خرد کامل شود سخن کم میشود.
خردمند کسی است که زبانش را از غیبت باز دارد.
عاقل ترین مردم از عیب خودش اگاه و از عیب دیگران نا اگاه است .
خردمند ترین مردم در انتقام از مردم نادان سکوت کند.
عاقل ترین مردم کی است که کار های جدی او بیش تر از شوخی هایش باشد
هرکس عقلش کاهش یابد شوخی هایش افزایش می یابد.
از نشانه های خردمند ان است که هرانچه را میداند نمی گوید.
و دیگران را به خاطر اشتباهات خودش سرزنش نمیکند. 
احمق ها با خشم و پرخاشگری واکنش نشان می دهند
حکم جلب مهناز افشار صادر شد

در پی شکایت سید غفار دریاباری (روحانی مازندرانی) از مهناز افشار به دلیل انتساب اظهارات خلاف واقع، حکم جلب این بازیگر صادر شد./ باشگاه خبرنگاران جوان
مهناز افشار سلبریتی نادان خود همه چیزدان چند روز پیش در جدیدترین شاهکار احمقانه خود با بازنشر دادن یک توئیت جعلی منتسب به یک اکانت فیک گروهک منافقین باعث تحریک یک لات بی سروپا شده و آن اوباش بی سروپا با اسلجه یک طلبه همدانی را به شکلی کاملا مظلومانه شهادت رساند.
بعد
داشتم توی گروه کانون ادبی، دنبال ای دی امیرحسین میگشتم. بالاخره باید یک جوری بگویم دوستدارم داستان های کوتاهمان را با هم شریک شویم. امیر حسین قد بلند است، نه چندان هیکلی. موهای اشفته فر مانندی دارد با لب هاش گوشتی بزرگ و خطی در وسط لب پایین. عینکی چشم های سیاهش را پوشانده و خش خاصی صدایش را. 
خلاصه! داشتم دنبال امیرحسین میگشتم که دیدم عکس ها سخت لود میشود، تلگرامم را روی عکسی رها کردم و امدم کمی وبلاگ چک کنم. ان وسط، یادم افتاد خودم وبلاگ دارم
سلام و صبح بخیر
ازون جایی که زدن اینترنتارو پوکندن، به کانال تلگرامی دسترسی ندارم. اونجا داشتم طبق یه برنامه پیش میرفتم. به عبارتی دو تا چالش دنبال میکردم اول بحث سحر خیزی و دوم بحث خواندن دعای عهد هر روز صبح...  حالا گفتم تا برگشت دوباره اینترنت اینجا بنویسم.
 
سلام و صبح بخیر
ازون جایی که زدن اینترنتارو پوکندن، به کانال تلگرامی دسترسی ندارم. اونجا داشتم طبق یه برنامه پیش میرفتم. به عبارتی دو تا چالش دنبال میکردم اول بحث سحر خیزی
و دوم بحث خواندن دعای عهد هر روز صبح...  حالا گفتم تا برگشت دوباره اینترنت اینجا بنویسم.
#عهد_روز_شانزدهم
#سحرخیزی_روز_شانزدهم
روزی روزگاری تو یه جنگل سرسبز شیری زندگی میکرد. آقا شیره که دیگه کم کم داشت پیر میشد نمیتونست به سرعت قدیم بدوه. بخاطر همینم خیلی وقتا نمیتونست شکار کنه و گرسنه میموند.یه روز شیر نادان  همینطوری که داشت تو جنگل پرسه میزد و دنبال غذا میگشت به یه غاری رسید.آقا شیره یه کم داخل غار شد و بعد از اینکه همه جا رو خوب بو کرد با خودش گفت: “معلومه که اینجا یه حیوونی زندگی میکنه.”بعد تمام غارو گشت، ولی هیچ حیوون زنده ای پیدا نکرد.شیر با خودش فکر کرد: داخل غ
به نظر من حکایت آبان 98 حکایت پاس‌کاری دوست نادان و دشمن نادانه. دوست نادان طرح به این اهمیت رو این‌قدر بد طراحی و اجرا می‌کنه و دشمن نادان هم تصور می‌کنه با چارتا ترقه و کشته خیزش گرسنگان نظام رو ساقط می‌کنه....
به نظر من مسبب اصلی تضعیف دموکراسی تو کشور ما اون طرف آبی‌ها هستند. چه کسانی که برای نونشون این آتیش رو گرم می‌کنند و چه کسانی که برای رای دوره بعدشون برنامه دارند. دموکراسی باید از درون یه جامعه زاده بشه و رشد کنه و چکش بخوره تا متن
  
خوشحالم تو این برهه زمان که زندگی میکنم ؛  نادان نیستم !!
خدایا هزار مرتبه شکررر !!
 
بعدا نوشت :
برای کسانی خیلی بهشون برخورده از دانایی خودم حرف زدم و شاکر خدا بودم 
و تو کامنت خصوصی منو مورد عنایت خودشون قرار دادن بگم که آری من همچنان میگویم خدا رو شاکرم از اینکه دانام ! از چه بابت دانا هستم ؟! به زعم خودم دانام چون  حداقل میدانم در این
مملکتم  چه میگذرد و تا حدودی به لطف مطالعه زیادم در زمینه سیاست و کتابهای دینی ، 
اجتماعی  میدونم روزگا
به نظر من حکایت آبان 98 حکایت پاس‌کاری دوست نادان و دشمن نادانه. دوست نادان طرح به این اهمیت رو این‌قدر بد طراحی و اجرا می‌کنه و دشمن نادان هم تصور می‌کنه با چارتا ترقه و کشته خیزش گرسنگان نظام رو ساقط می‌کنه....
به نظر من مسبب اصلی تضعیف دموکراسی تو کشور ما اون طرف آبی‌ها هستند. چه کسانی که برای نونشون این آتیش رو گرم می‌کنند و چه کسانی که برای رای دوره بعدشون برنامه دارند.
دموکراسی باید از درون یه جامعه زاده بشه و رشد کنه و چکش بخوره تا متن
دوستی می گفت:بچه که بودم ، یه جوجه داشتم. خیلی دوستش داشتم.  
یه روز گرفتمش جلو صورتم باهاش حرف بزنم ، که یهو نوک زد توی چشمم.
تو عالم بچگی کلی بهش فوش دادم.
اما الان میفهمم که تقصیر اون نبود!
هر وقت کسی که شعور و فهم درستی نداره رو به خودت نزدیک کنی حتما بهت آسیب میزنه!
این یه قانونه
بسم الله الممتحن
 
کسی که لاف عقل می زند، بیش تر بی عقلی می کند
کسی که لاف علم می زند، نادان تر می شود
کسی که لاف فهم و شعور می زند، کم شعورتر می شود
کسی که لاف مال می زند، نیازمند تر می گردد
کسی که...
.
.
انگار نه؛ یقینا پروردگار متعال ما را با لاف هایمان می آزماید و دروغ های ما را رسوا می کند. شوخی که نیست، هم در قرآن فرستاده و هم در حدیث قدسی گفته. بزرگ خدایی است و عجب حکمتی دارد!
بعضی ادم ها ,بی چاک و دهنن ,نادانن و بی حیا و هیچی واسه از دست دادن ندارن,اینجور افراد میتونن همکلاسی,دختر دایی ,خاله ,عمه ,غریبه ,در همسایه و خلاصه هر کسی باشن... من دو سه بار تجربه اش کردم اما در نهایت نتونستم امروز خوب مدیریت کنم تلاش کردم اما باز هم نشد چون طرف بی چاک و دهن تر ازین حرفا بود... به مادرم که گفتم,اسکرین پیام ها رو واسش فرستادم ,بهم گفت این جور ادما انقدر بی حیان که نمیشه کاریش کرد جز دوری,,, حتی اگر کاملا بی محلشون کنی باز هم پشت سرت ح
جبهه مقابل انقلاب در تلاش است تا مردم را نسبت به نظام نامید کند بدین صورت که چنین جمله ای در ذهن مردم نقش ببندد: " نظام اسلامی/ نظام ولایت فقیه/ حکومت آخوندی /و ... نمی تواند کشور را اداره کند"در این راستا جبهه اصلاحات که پر است از انسان هایی که جاهلانه و یا عامدانه به دنبال قدرت و ثروت هستند گزینه های خوبی برای اجرای اهداف آن جبهه در حکومت اسلامی دارد. گاهی قدرت طلبی گاهی ثروت طلبی و گاهی آزادی خواهی به معنای بی بندباری و ... دست مایه ی سواری گرفتن
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
هیچ کس نمی خواهد بمیرد، حتی کسانی که می خواهند به بهشت بروند...
 
ولی با این حال، مرگ، مقصد مشترک و غیر قابل فرار است و باید باشد. زیرا مرگ،
 
بهترین اختراع زندگی است؛ قدیمی ها می روند و جدید ها می آیند. 
امروز شما جدید هستید، اما روزی که دور هم نیست شما نیز کهنه می شوید و باید بروید.
 
ناراحت کننده است اما کاملا حقیقت دارد. زمان شما محدود است پس آن را با زندگی
 
برای دیگران هدر ندهید و در تله عقاید و تفکرات دیگران نیفت
من مدت هاست اخبار گوش نمیدم. مدت هاست پیگیر سیاست نیستم و ذره ای برایم اهمیت نداشت که این جاهطلبان نادان چطور مردم رو به بازی میگیرند. در طول هفته گذشته فقط اخبار گوش دادیم و سردرد گرفتیم. اخبار گوش دادیم و حالت تهوع گرفتیم. اخبار گوش دادیم و پژمردیم. و در کل این یک هفته شونصدهزار بار استراتژیهای مختلف ادامه زندگیمان رو بررسی کردیم و خسته شدیم از این همه آه حالا چه میشود حالا چیکارمان میکنند 
روز چهارشنبه صبح خبر نهایی را شنیدم وقتی اخبار موش
به حرف هاش گوش میدم 
و با تک تک کلماتی که از دهنش خارج میشد من رو یاد اون وقتایی که تمام این چیزا رو تجربه کردم می انداخت 
نمیگم که وضعیت ما دقیقا مثل هم هست اما یه وقتایی منم همین حس رو داشتم 
.
.
.
حالا من بودم که حرف میزدم و نمیدونم  چطور اون حرف ها به ذهنم میومدن 
انگار داشتم اونا رو به خودم میگفتم 
اره من داشتم تک تک حرفایی که یک روزی دیگران بهم گفته بودن رو به اون میگفتم ولی انگار داشتم اینا رو به خودم میفهموندم 
میخواستم بهش دلداری بدم 
میخ
سلام
من 4 سال پیش وبلاگ بهشت من رو داشتم و با خیلیا دوست بودم، هنوز که هنوزه به اون دوران خوشم، یادم میاد ماه رمضان هم بود که قبل سحری با چندتا از دوستان چت میکردم، وای چه دورانی بود، اگه قبل اینکه بیام اینجا و ببینم که هنوز دوستام تو دنبال کننده ها و دوستانم هستن هم یاد اون موقع میکردم
و این که دیشب من به همه ی کسایی که وبلاگشونو دنبال میکردم با کلی ذوق و شوق پیام دادم، حالا هم منتظرم
منتظر دوستایی که داشتم
منتظر اونایی که هنوز هم پیامای خصوصی
روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
دلیلش را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!
وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارند، نتیجه فاجعه بار خواهد بود!
دیشب نه پریشب بود! یه خواب کاملا واضح داشتم می‌دیدم. تو ماشین نشسته بودیم با خانواده(البته نه همه‌ی خانواده‌ی خودم). فاطمه(خدا رحمتش کنه) هم توی ماشین بود. توی خواب داشتم به این فک می‌کردم که فاطمه که دو ماه پیش فوت شد! بعد داشت دوزاریم می‌افتاد که بله، من خوابم...
در واقع در این شرایط که می‌فهمین خوابین بعدش مغزتون تموم سعی‌ش رو می‌کنه که به شما حالی کنه که "خواب؟ تو بیداری، نگاه کن که چقد همه چی واقعیه، نگاه کن می‌تونی جریان سرد هوا رو حس ک
سلام و عرض ادب!من مصطفی میزانی هستم. مهندس برق گرایش قدرت از دانشگاه سمنان.
در دوران تحصیل و البته پسا تحصیلم دغدغه‌هایی داشتم و دارم که دوست دارم بهشون بپردازم...
خیلی از دانشجوهای دور و اطراف من و صد البته خود بنده نیازهایی داشتم در زمان تحصیل که فکر می‌کنم به هیچ وجه برآورده نشد! و دلم نمی‌خواد عبث و ابتر باقی‌ بمونه. ایشالا که مسیر درستش رو طی کنه به جای خوب هم برسه.
ممنون می‌شم از دوستان عزیزی که دنبال می‌کنن بنده رو، در صورتی که کمکی از
 
 
 
من، شباهت های دردآلود با «در» داشتماز فشار بی کسی دیوار، در بر داشتمتکیه ام بر شانه ی دیوار بود و مثل دراز عبور او دلی در سینه پرپر داشتممی گذشت از من، عبورش درد و درمان بود و منسخت بر اعجاز چشمی ناز، باور داشتمدست در دست یکی که من نبود، از من گذشتقژقژی در سینه.... انگاری ترک برداشتمچینی قلبم ترک برداشت، ویران تر شدمدردهایی بود و من، یک درد دیگر داشتممی رود با یاری جز من، می رود با رفتنشمثل زلف او به باد آنچه که در سر داشتممن گذرگاهی برایش
واقعا میخوای از اینکه بعد یونی چی به سرت اومد بنویسی؟ 
عین ادم دنبال کارآموزی آزمایشگاه نگشتم و بستم پرونده زیست رو
عین آدم دنبال کار نگشتم 
کلی جنگ کردیم با خونه 
هلال احمر رو رفتم
فنی حرفه ای رو رفتم
باشگاه دست و پا شکسته و توهم خوش هیکل شدن
2 ماه کامل افسردگی فلجم کرد
از مادیات و منت ها خلاص شدم
از افراد و ارتباطات مسموم خلاص شدم
به چیزای خورده ریزه ای که دوست داشتم از هنر رسیدم مثل طراحی چهره و بافتنی
بدون شک اشخاص یا زنانی که حسود و بخیل هستند سعی میکنندبرای بروز دادن رفتار بخیل بودنشان و
خالی کردن خودشان از هر دلیل بی پایه و اساسی و حرف های ابلهانه و جاهلانه استفاده کند تا بلکه این
فشاری راکه بخاطر بیماری حسادت دراوست را بیرون بریزد و این بیماری سر ریز شده در وجودش را فروکشد.
این گونه اشخاص افرادی بسیار جاهل و نادان هستند و حاضرنیستند که ببینند طرف مقابلش به نوعی از او
بهتر است یا از امکانات یا چیزهایی برخوردار است و همیشه سعی میکنند ا
بدون شک اشخاص یا زنانی که حسود و بخیل هستند سعی میکنندبرای بروز دادن رفتار بخیل بودنشان و خالی کردن خودشان از هر دلیل بی پایه و اساسی و حرف های ابلهانه و جاهلانه استفاده کند تا بلکه این فشاری راکه بخاطر بیماری حسادت دراوست را بیرون بریزد و این بیماری سر ریز شده در وجودش را فروکشد.
این گونه اشخاص افرادی بسیار جاهل و نادان هستند و حاضرنیستند که ببینند طرف مقابلش به نوعی از او بهتر است یا از امکانات یا چیزهایی برخوردار است و همیشه سعی میکنند ای
سلام.
میخوام خاطرات خودم از رابطه ی ۷ ساله ای که با یک خانم بزرگتر از خودم داشتم را اینجا بنویسم تا اسیب هایی که به من رسید برای کس دیگه ای اتفاق نیفته.
اول از خودم میگم اسم من آریا ست ، اولین بچه ی یه خانواده ی فرهنگی ام که سرشار از مشکلات متفاوت بود .
همیشه دوست داشتم با کسی که ازم بزرگتره رل داشته باشم از بودن با دختر های هم سن و سال خووم لذت نمیبردم بخاطر همین همیشه دنبال این بودم که با یه خانم بزرگتر از خودم رابطه برقرار کنم که تابستون سال ۹۳
همیشه دوس داشتم مثل اون دسته ادمایی باشم که خیلی خفن ب نظر میان
جای اونایی برای اروم شدنشون ساز میزنن میخونن و یا نقاشی میکشن!
جای اونایی که عکاسیو حرفه ای کار کردن (یا ی هنریو حرفه ای دنبال کردن) 
جای اونایی که کتابخورن 
جای اونایی که بلدن قلمبه سلمبه حرف بزنن 
جای اونایی که قلمشون وحشتناک عالیه
جای اونایی که سلیقه اشپزیشون حرف نداره
جای اونایی که ب همه کاراشون با برنامه ریزی میرسن
جای اونایی که اون سر دنیا زندگی میکنن
جای اونایی که کل دنی
میدونم به دنبال تعمیر پکیجی و مدل پکیجت ایران رادیاتوره. من هم یکی از شما بودم و در خونم یک پکیج ایران رادیاتور داشتم. پکیجمون به مشکل خورد و توی اینترنت به دنبال تعمیرکار در محل گشتم. اما هر کس یه چی می گفت و یه حرفی می زد. تا اینکه به یک شرکت خوب خوردم. اگر شما هم همچین مشکلی رو دارید با من همراه باشید تا بهتون بگم کی و چه شرکتی می تونه به بهترین شکل مشکل پکیجتون رو حل کنه.
ادامه مطلب
امام صادق ع فرمود لقمان به پسرشگفت  پسر جان اگر خیال کنیسخن از نقره است خاموشی از طلا است رسول خدا ص فرمود سه چیز است که هر که نداشته باشدهیچ کارش تمام نیست  پرهیز گاری که اورا از نافرمانی خدا باز داردوخلقی که بسبب ان لا مردم بسازد وبردباری که نادانی نادان را رد کند  2 امام صادق میفرمود جرییل ع نزد پیغمبر ص امد  وعرضکردای محمد پروردگارت سلام میرساند و میگوید با مخلوقم مدارا کن
آن کجاومن کجا.......................
به خدا گفته بودم نشوم مثل همه
من کجاواوکجاوآن کجا
 
چه شده روزگارنمی آیدبه کام ما
چرخش زمین معکوس میچردبرای ما
 
نشدم مثل همه خودم ماندم
چه عذابی شد،چون همرنگ جماعت نشدم
 
بازتوبگوآن کجا وتو کجا
 توکه شاهی سکوت می کنی چرا؟
 
درجواب بگویم پشت من حرف هاست
نعمتی ست فهم که نداردهرآدم نادان!
 
اسم میگذارند داناست!
اوج میگیردنادان!
 
حال توبگوآن کجاومن کجا؟
✍اسی بخشی زاد
باید یه تغییری توی وضعم ایجاد میکردم. یه تغییری که باعث بشه راحت‌تر بخندم. شایدم منظورم اینه که یه تغییری که باعث بشه راحت‌تر نادیده بگیرم و رد شم.من نیاز داشتم که فکر کنم، نیاز داشتم که خوب و کامل راجع به خودم فکر کنم و نقاط قوت و ضعفمو بشناسم. اونطوری شاید راحت‌تر میتونستم راهم رو انتخاب کنم.من نیاز داشتم یه راه داشته باشم که برنامه‌ریزی شده باشه. یه راه کامل که تمام جوانبش سنجیده شده. من نیاز به انرژی اکتیواسیون داشتم.اینا رو نوشتم و دفتر
همین چندروز پیش دنبال کننده‌ای به اسم ، آواتار دریا داشتم که الان لفت داده. 
 
خانم معلم ، بخش نظرات را بسته بودی. 
 
بارها سعی کردم دنبالت کنم ولی با پیغام اطلاعات واردشده صحیح نمی باشد روبرو شدم.
دستی وارد کردم ولی بازهم نشد . 
اگر خودت دوست نداری ، که هیچ ، چون اجبار و اصراری نیست. ولی من تلاشم کردم و نشد. 
کسی می تواند اطلاع دهد. 
 
هم اکنون ، یکی از دنبال کنندگان نیز همین گونه است. توجه : 
 
دیروز با یک تازه آشنایی سکس چت داشتم و سبک شدم. هورمون‌هام بهم ریخته و دچار شیدایی جنسی‌ام. شب غمی از دوری ح داشتم. و در کل دیروز افسرده حال بودم چون خسته‌ام از این علافی. بی‌هدفی، بی‌برنامگی.
میم میگه باید هدف داشته باشی و مدام بهش فکر کنی، اینجور که چه چیزی تو رو می‌تونه به هدفت برسونه؟ الزاماتش رو دنبال کنی؟ هدف مثل خوره به جونت باشه.
راستش فعلا هدفم دکتری و رفتن از ایران هست. و در مرحله‌ی بعدی داشتن تزهای بزرگ در فلسفه. چطور له اینها بای
لین چی استاد بزرگ ذن می‌گوید: برادرانی که در راه هستید، باید بدانید که در واقعیتِ بودیسم چیز فوق العاده برای انجام دادن وجود ندارد. شما باید طبق معمول خود زندگی کنید و حتی نباید سعی کنید کار خاصی انجام دهید.لباس می پوشید و غذا می خورید و وقتی خسته شدید می خوابید. بگذارید نادان ها به ما بخندند، خردمندان منظورم را می‌فهمند. 
ادامه مطلب
حرفی که افراد نادان را سوزاند وباید میسوختتند ولی مفهوم حرف چیست؟اینکه افرادی که معتقد نیستند باید قوانین حاکمیت را رعایت کنند ویا اینکه اگر نمیتوانند از کشور بروند. این حرف تمام کشورهاست بحث ایران نیست. یا باید قوانین و قواعد اون کشور را رعایت کنی ویا اینکه اصلا از کشور اخراجی اما متاسفانه یک مشت بی سواد بی حیا بی عفت بی درک میاند وبه ایشون هر توهینی میکنند
حرفی که افراد نادان را سوزاند وباید میسوختتند ولی مفهوم حرف چیست؟اینکه افرادی که معتقد نیستند باید قوانین حاکمیت را رعایت کنند ویا اینکه اگر نمیتوانند از کشور بروند. این حرف تمام کشورهاست بحث ایران نیست. یا باید قوانین و قواعد اون کشور را رعایت کنی ویا اینکه اصلا از کشور اخراجی اما متاسفانه یک مشت بی سواد بی حیا بی عفت بی درک میاند وبه ایشون هر توهینی میکنند
داشته‌ها و نداشته‌هایم را کنار هم گذاشتم، تصویر جالبی درست شد...
زمان داشتم، حوصله نداشتم ؛ اراده داشتم، باور نداشتم ؛ استعداد داشتم، انگیزه نداشتم ؛ عشق داشتم، معشوقه نداشتم ؛ دوست داشتم، رفیق نداشتم ؛ مادر داشتم، پدر نداشتم...
پ.ن| این روز ها تنها چیزی که از آن انرژی می‌گیرم، هایپ هست! و تنها امیدی که در حال حاضر سراغ دارم پسر دایی مادرم هست. اسمش امیده.
دلنوشته های بهنام زرگر رامهرمزی:قصه خلقت را به ناحق شروع کرد آنکس که برندش حق است نمیدانم که موشم یا که آدمکه بایک بار آفرینش، صدهزاربارمی آزمایی مرا تا که محتاج یاریت میشوم  تو به صلاحم لغو محتاج میکنی اگر لب به لب باز گشایم تااعتراضی نمایم به کردارتمُهر و موم سکوت برلبان میزنی من ازخیرت گذشتم بهشت و جهنم نمیخواهم فقط مرا به حال، حالم رها کنمن از فهمیدن هاپراز زجرم فقط مرا دیوانه ای نادان کن...۱۲۹/
مگه آدم چقدر تحمل دارد ،زندگی و آرزوهایی که به راحتی توسط یک فرد ذره ذره از بین می رود. یعنی زندانی بودن و هرکار میکنی تا خودت را نجات بدی اما یه عده وضعیت را روز به روز خراب تر می کنند و بخاطرشان زندگی به مرداب لجن، آرزوهای که بدست آوردنش سخت سختتر می شود، ما همیشه نباید تحمل کنیم که هرچیزی میگویند ما بگوییم چشم .. چرا ما باید همه چیز را تحمل کنیم ، چرا اون سه گروه فقط باید تایید کنند .. یعنی اون سه گروه میدانند ما مردم‌نمی دانیم؟ یعنی تمام‌
"هیچ‌گاه نپرسیدیم پول چیست؟ چرا باید فرض بگیریم که بیشینه‌سازی مالی به بیشینه‌شدن ارزش‌های اقتصادی واقعی می‌انجامد؟ به یاد ندارم که چنین  سؤال‌هایی اصلاً به ذهنم خطور کرده باشند. اگر هم پیش می‌آمد، از ترس این‌که به چشم نادان نگریسته شوم، آن‌ها را مطرح نکردم."
ادامه مطلب
توو اینستای پیجی مربوط به دانشگاه بهشتی زده بود از کارکنان دانشگاه تقدیر کنیم و ... که یهو یادش افتادم. یاد اون پسرِ جوون مهاجر افعان که تو دانشگاه کار میکرد و توو دانشگاه میخوابید و چند سالی بود نرفته بود ولایتشون. چه مهربانانه به گل ها می رسید. اون حرف رو باهام شروع کرد راستش من دوست داشتم باهاش حرف بزنم اما هیچ وقت نتونستم شروع کننده خوبی باشم. دنبال در اداره پردیس دانشگاهی بین خرابه های داتشکده قدیم زیشت شناسی بودم که یافتنش اسون تر از پی
غم مخور این تیره ماه سوز و سرما ، بگذردهر چه پیش آید ز گردون بر سرِ ما بگذردروزگار تلخ گر شیرین نکرد کام همهبر زمین افتاده و بنشسته بالا ، بگذردگر مهیا گشت یا نه توشه بر خان همهروزگارِ مجلس مسکین و دارا ، بگذردرنجِ بار زندگی گر خم نموده قامتیاز ضمیر و خاطر نادان و دانا ، بگذردزیب باطن را نما پاینده ظاهر رفتنیستبی توقف این زمان بر زشت و زیبا ، بگذردگو تو دل آسوده کن دنیای امروز هر چه هستبر من و تو ، یا شما و ما و آنها ، بگذرد ............. ۹۸/۱۰/۷فتانه -
امروز روز بزرگی بود روزی بود که یکی از بزرگترین ارزوهام محقق شد من همیشه دوست داشتم لباس فارق التحصیلی بپوشم اصلا از اول حس خوبی بهش داشتم مثل لباس عروسی که بچه بودم مامانم هیچ وقت برام نخرید و قبلا چقدر از این موضوع ناراحت بودم ولی الان خوش حالم مطمئنم اون لباس هم مثل این لباس همین اندازه خوشحالم خواهد کرد به بعد از فارق التحصیلی کاری ندارم ولی امروز روز ما بود عکس گرفتیم دست زدیم کیک بریدیم خانواده هامون حضور داشتن روز عالی بود اینقدر فعا
من یه دوست مجازی داشتم یه زمانی باهم خیلی حرف می‌زدیم و خیلی دوستش داشتم اما از یه جایی به بعد کمرنگ شد دوستیمون و هرازگاهی میاد تو گروه حرف میزنه و میره یهو. چند وقتیه از بلاکی درآورده مارو (چند نفرمونو بلاک کرده بود سر یه موضوعی) دلم میخواد بهش پیام بدم اما نمیشه حس میکنم شاید دلش نخواد حرف بزنه باهامون. (یه زمانی در حد کراش زدن دوسش داشتم اینقدررر زیاد بعد فهمیدم یکی دیگه رو دوست داره بیخیال شدم و دوباره کراشای تو سریالا و فیلمامو در آغوش گ
عزیز جانم سلام
میدونم هیچ وقت اینجا نمیای که اینها رو بخونی اما قبل از این نامه هم من بارها و بارها کلامی بهت گفته بودم که دوستت دارم خوشحالم از این بابت که گفتن این کلام شیرین رو دریغ نکردم. حتی اگر روزی ترجیح بدم که در زندگیم نباشی... 
پنجشنبه که سر برگردوندم و ندیدمت دنیا رو سرم خراب شد. حس بچه 3 ساله ای داشتم که پر چادر مادرش دیگه تو دستات نباشه..حس اون بچه سر راهی که گذاشتندش و رفتند... حس اون سیاره ای که سالها است مرده و نورش توی فضای بین سیهچ
مدتی بود که وبلاگم رو ننوشته بودم اما دست از نوشتن برنداشته بودم و فعالیتم رو به شکل دیگه ای ادامه میدادم
واین اتفاق به یمن اتفاق مبارکی بود ، داشتم کتابم رو تموم میکردم و به لطف خدا تمام شد و به خوبی همه چیزش پیش رفت
اینکه تونستم کتابم رو تموم کنم و تو این مدت این همه مطالعه روی یه موضوع داشته باشم خیلی خوشحالم میکرد 
موضوع کتابم آرامشِ ، موضوعی که مدت ها ذهن منو به خودش مشغول کرده و بود دنبال این بودم که این واژه یعنی چی ؟
راه رسیدن بهش چیه؟ ا
چنگیز مغول پس از فجایع در نیشابور به همدان رفت و به مردم آنجا گفت : یک سوال از شما می پرسم اگر جواب درست و خوبی بدهید ، در امان هستید . پرسید : "من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟"
چوپانی دلیر و نترس گفت: " تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود بلکه « اعمال ما » است که تو را به اینجا آورده است. وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی تو به اینجاست...
پرستو برای من مثل نان بود.مثل متفورمین و انسولین بود برای بیمار دیابتی.من نه فقط پرستو،که هرچیز مربوط به او را هم دوست داشتم.پرهام،برادرش،را هم بیشتر از همه پانزده  ساله های دنیا دوست داشتم.مادرش،ناهید خانم،را مثل مادر خودم دوست داشتم،پدرش،اقای خسروی،دبیر بازنشسته زیست شناسی را خیلی دوست داشتم،آنقدر که به درس مزخرفی مثل زیست شناسی هم علاقه مند شده بودم.کارمند های بانک پاسارگاد شعبه امیرآباد را،خیلی ساده،چون پرستو را میشناختند،و به او
در مواجهه با حرفهای بی منطق و رفتار آدمای نادان و کم عقل،قرآن منطق قشنگی داره.
میفرماید که و "اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما"
وقتی کسی با نادانی با اونها (عبادالرحمن:بندگان خدای مهربان) حرف میزنه یا رفتار زننده ای میکنه، با بزرگواری و بی اعتنایی ازش دور میشن.
سلام در این آیه به معنی خداحافظی و ترک کردنه، البته نه با جسارت و درشتی و پرخاش، بلکه با سلامت نفس و آرامش.
پس وقتی پستت به آدم بی شعور و ناجوری خورد، انقدر خودتو زجر نده، انقد خودخوری ن
داشتم میخوابیدم ، کلی نوشتنی داشتم ، با خودم جمله هارو بالا پایین کردم ، نقطه ویرگولش ُ درست کردم . گفتم صبح که بیدار شم پستش میکنم . ولی الان هیچی یادم نمیاد :/ فقط یادمه مطلب مفیدی بود :)) و خیلی دوست داشتم بنویسمش ...شاید از این به بعد بهتر باشه همون موقع بنویسم .
 
زیاد وبلاگ نمیخونم. مثل قبلاها که مرتب پی خاموش کردن این ستاره ی نوار بالای صفحه مدیریت وبلاگم بودم نمیخونم. اصلا هیچ کاری را که قبلاها دوست داشتم یا مفید میدونستم زیاد انجام نمیدم. فقط گاهی کتاب میخونم، اونم نه زیاد. انرژی هیچ کاری رو ندارم. یه جورایی رفتم روی حالت پاور سیوینگ تا روزی که به یه منبع انرژی وصل بشم. نشمم برام مهم نیست. گفتن که نداره به قول دکتر، این اکتیو شده م.
داشتم می گفتم. زیاد وبلاگ نمیخونم ولی همین که هستید که عنوان های جذا
«إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ؛ هنگامی که فتنه ها روی آورند، خود را به لباس حق در می آورند و هنگامی که پشت کنند، (مردم را از ماهیّت خود) آگاه می سازند» (خطبه ۹۳ نهج البلاغه)
 
سلبریتی های نادان!زمانی که جمهوری اسلامی آماده انتخابات 2 اسفند ماه می شود، دشمن برای بهبود روند پیشرفت خود در نابودی جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس غیرانقلابی، سعی در ایجاد فتنه ها میکند. پروژه نفوذ و جو سازی علیه نظام اسلامی توسط سلبریتی ها
«إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ؛ هنگامی که فتنه ها روی آورند، خود را به لباس حق در می آورند و هنگامی که پشت کنند، (مردم را از ماهیّت خود) آگاه می سازند» (خطبه ۹۳ نهج البلاغه)
 
سلبریتی های نادان!زمانی که جمهوری اسلامی آماده انتخابات 2 اسفند ماه می شود، دشمن برای بهبود روند پیشرفت خود در نابودی جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس غیرانقلابی، سعی در ایجاد فتنه ها میکند. پروژه نفوذ و جو سازی علیه نظام اسلامی توسط سلبریتی ها
آورده اند که خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی به علتی به زندان افتاد . بعد از مدتی نظام حکومت دچار آشفتگی شد و مجددا از او خواستند به شغل سابق خود برگردد.
خواجه فرمان را قبول نکرد و زندان و گوشه گیری را به وزارت ترجیح داد!
دربار ملکشاه دنبال چاره ای بودند تا خواجه را راضی به قبول شغل سابقش کنند . در این بین شخصی گفت خواجه دانشمند است و هیچ چیز برای او بدتر از همنشینی با انسان نادان نیست . 
پس فکری کردند و چوپانی که گله ای را به سبب سهل انگاری و
حقیقتا حاضرم یکی از کلیه هام رو بدم ولی جای کسایی باشم که امروز کنکور دادن.همیشه صرفنظر از گندی که روی برگه زدم،روزهای امتحان های مهمی که تاالان دادم جزو شادترین روزهای زندگیم بودن!
هیچوقت یادم نمیره روزی که کنکور دادم،از امتحان که برگشتم ناهار خوردم و تمام کتابهام رو ریختم توی جعبه و گفتم نتیجه هرچه که بشه امکان نداره دوباره بخوام تجربه اش کنم.بعدش هم راحت ترین خواب زندگیم رو داشتم...درحالی که حتی نمیتونستم حدس بزنم نتیجه چی میشه و تا روز ا
اینکه ملت هنوز ازین اگهیا میذارن
Pet and gay friendly!!:)
که بگن که هم با سگ و گربه مشکلی نداریم م با آدم هم جنس گرا،
نشون میده که مردم تورنتو و کانادا احتمالا، هنوز دز عقب افتادگی به سر میبرن. این لینکشه.
Gay friendly ad
خیلی زشته نوشن این حرف.
خیلی زشته که تو گی رو بذاری کنار بقیه مواردی که ممکنه ممونع باشن:
no smoking
no pets
no laundry
no gay!
خیلی زشته
انگار من بگم 
no Iranian
no ....
واقعا اینها آدمای بد درونی هستن. شاید هم نادان. نمیدونم.
چرا هرشب حوصلم سر میره؟ :( کنترل تلوزیونم ازمون گرفتن نمیزارن سریال ببینم .
داشتم فکر میکردم داشتن یه تلوزیون شخصی هم نعمتیه :( 
به یه چیز دیگه هم داشتم فکر میکردم که من که از عکاسی و عکس ن سر رشته دارم و نه علاقه و نه هیچ چیز جالبی برای عکس گرفتن چرا دارم حجم اینترنتم در اینستا فنا میکنم؟ به اینستا علاقه ندارم دلم یه جایی میخواد که یه چیز جالب و خوب داشته باشه :( 
تنها شبکه ای که میمونم همیشه همینجاست ینی وبلاگ نویسی. 
عاااا داشتم میگفتم حوصلممم
هر وقت دیدی تو زندگی یکی داره بهت ظلم می کنه، بدون جایی از زندگیش بد جوری تحقیر شده.(شهاب شادابی/بوی باران)داشتم از این زاویه نگاه میکردم! اگه هر وقت یکی اذیتمون کرد فکر کنیم از روی قدرت نیست از ضعفِ، از دردِ،از غصه س از مشکلاتیِ که تو زندگیش رقم خورده...اونوقت شاید هیچوقت دنبال تلافی نباشیم و حتی کمکش هم کنیم!
این روزها کشدارترین و غیر قابل تحمل ترین روزهاییه که تا به حال تجربه کردم. نه میتونم دفاع کنم و نه میتونم کلا بی خیالش بشم. گیر کردم بین دو قطب یه تیم. هر کدوم فقط دنبال منافع خودشه.دکتر الف یه دروغ گنده بهم گفته و تمام مدتی که من داشتم با استرس و بدبختی و خون جگر کارهای آزمایشات حیوانی رو انجام میدادم در واقع ماده ی نامربوطی رو که دکتر الف دزدکی وارد محلول میکرده رو داشتم بررسی میکردم بدون این که خودم بدونم. خیلی دپرس شدم بعدش. دوست ندارم طرحمو
...واقعیت این است که نبردِ حقیقی میان ستم‌پیشه و ستم‌دیده است، زیرا‌که ستم شکل‌های گوناگونی دارد. گاهی ظلم حالت شخصی دارد؛ کسی دیگری را می‌زند، شوهری همسرش را می‌زند، برادری برادرش را می‌زند و یا شخصی به همسایه‌اش آزار می‌رساند. این نبرد‌ها شخصی است. گاهی ستم ویژگی دیگری می‌یابد. استعمار ستمی سیاسی است و استعمار‌گران به مردم ستم می‌کنند؛ آزادی و سرزمین و وطنشان را غصب می‌کنند. این چیز‌ها را گاهی به کمک سیاست غصب می‌کنند و گاهی به ز
داشتم سیبِ باغ پدربزرگ خدابیامرزم رو میخوردم و از یه سری مطالعه ها امروز به وجد اومده بودم و داشتم هیجانم رو سرکوب میکردم و به هزار تا چیز فکر میکردم و چندتا وبلاگ خوب میخوندم که یهو سرمو بلند کردم و هلال ماه رو دیدم و ذوق کردم و چند دقیقه ای محوش شدم.
کاش دوربین حرفه ای داشتم ازش عکس میگرفتم ولی علی الحساب این عکس بمونه یادگاری.
تا ۴صبح بیدار بودم. یه حالت سنگینی داشتم نمیدونم از پرخوری بود یا علایم pms.. از طرفی میگفتم با یه دوش حالم شاید سرجاش بیاد و سبک میشم ولی حسش نبود. از صبح بزور یه ناهار پختم و دل درد داشتم و خوابیدم و تازه از حموم در اومدم و انگار بهترم!!تصمیم داشتم لباس های کارم را بشورم ولی در توانم نبود دیگه:/پس فردا کار شروع میشه و ای کاش بخاطر قطع زنجیره انتقال کرونا تعطیل میکردن.. از طرفی هم استرس انتقال بیماری وجود داره و از طرفی خلوته و حوصله سر بره!!!!روحم خ
تا ۴صبح بیدار بودم. یه حالت سنگینی داشتم نمیدونم از پرخوری بود یا علایم pms.. از طرفی میگفتم با یه دوش حالم شاید سرجاش بیاد و سبک میشم ولی حسش نبود. از صبح بزور یه ناهار پختم و دل درد داشتم و خوابیدم و تازه از حموم در اومدم و انگار بهترم!!تصمیم داشتم لباس های کارم را بشورم ولی در توانم نبود دیگه:/پس فردا کار شروع میشه و ای کاش بخاطر قطع زنجیره انتقال کرونا تعطیل میکردن.. از طرفی هم استرس انتقال بیماری وجود داره و از طرفی خلوته و حوصله سر بره!!!!روحم خ
دفعه قبل راجب تنهایی نوشتم. الانم باز میخام دوباره راجب تنهایی بنویسم. شاید بتونه کمکی کنه به ادمایی که دنبال بدست اوردنش هستن
چند وقت پیش بود که داشتم با خودم فکر میکردم به خودم گفتم تو که انقد خوب بلدی هرکس اومد پیشت گفت فلان مشکل رو دارم بهش هرجوری هست یه راه حلی بدی چرا به خودت بلد نیستی راه حل بدی موقع مشکلاتت
اینجوری بود که این ایده به ذهنم رسید که چرا نباید ۲ تا علی رو تصور کنم تو دنیا
تا بتونم هر زمان که مشکلی داشتم یا ناراحت بودم یا حتی
این روزها، تقریبا هر کسی که حالم رو می‌بینه بعد از کمی حرف زدن، ازم میپرسه مگه اون چی داشت که تو دوستش داشتی؟
حق دارن.
هیچ وقت چهره جذابی نداشت. بسیار درونگرا بود. شاید اگر من هم یکسال با او دوست نبودم، هیچ وقت نمیتونستم اینطور دوستش داشته باشم.
اما اون روزهایی که من دوستش داشتم، او دریایی در درون داشت: شریف بود و این چیزی نیست که این روزها زیاد ببینی. بخشنده بود. دوست داشتنی و مهربان بود. صبور بود.شنونده خوبی بود. محبت کردن بلد بود. و من قانع بو
اتفاقی توی زیرنویس یک فیلمی که دیروز داشتم می‌دیدم بهش برخوردم. اونقدر برام عجیب بود که فیلم رو نگه داشتم و فقط 5 دقیقه بهش خیره شدم. بعد هم توی دفترم یادداشتش کردم و هنوز همینطور توی ذهنم چرخ می‌خوره. به انتهای جمله‌اش این رو اضافه کرده بود:
... غیر قابل از دست دادن. 
بابالنگ دراز دایه و معلم مهد من بود ! پریروز وقتی بیدار شدم ۵ عصر ازش دوتا تماس از دست رفته داشتم !بیخیال زنگ زدن به آدما شدم زیاد تماس داشتم ولی همشونو گرفتم و قطع کردم که گفته باشم من زنگ زدم در قبال زنگتون !تا دیشب با زنگش با اینکه سایلنت بود و داشت موزیک پخش میشد ولی تا متوجه شدم گوشی رو برداشتم ! گفت هنوز یاد نگرفتی که وقتی بزرگترت زنگ میزنه لابد کارت داره ! دنبال توجیه نگشتم گفتم شرمنده اصلا خوب نبودم ! زنگ زدم بوق خورد قطع کردم ! گفت دیشب پا
«إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ؛ هنگامی که فتنه ها روی آورند، خود را به لباس حق در می آورند و هنگامی که پشت کنند، (مردم را از ماهیّت خود) آگاه می سازند» (خطبه ۹۳ نهج البلاغه)
 
سلبریتی های نادان!زمانی که جمهوری اسلامی آماده انتخابات 2 اسفند ماه می شود، دشمن برای بهبود روند پیشرفت خود در نابودی جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس غیرانقلابی، سعی در ایجاد فتنه ها میکند. پروژه نفوذ و جو سازی علیه نظام اسلامی توسط سلبریتی ها
امروز چهارشنبه ششم آذر ماه 
حوالی ساعت یک و نیم ظهر  گریان و ناراحت پیاده به سمت خونه میرفتم 
هنوزم وقتی به اتفاقات صبح فکر میکنم 
به امروزی که میتونست قشنگتر باشه ولی نشد 
به ذوق و شوقی که تبدیل به گریه شد 
حالم بد میشه 
آخ از احمق بودن خودم 
#امید به چی داشتم 
به کی داشتم آخه 
 
رفتم کنار دست دکتر که یه خودشیرینی کرده باشم بلکه زودتر آفم کنه دیدم داره معاینه واژینال انجام میده.داشتم خیلی ملو صحنه رو ترک میکردم که گفت کجا?بیا ببینم!
و چند ثانیه ی بعد من بودم که با انگشتم توی واژن زن بینوا دنبال دهانه سرویکس میگشتم و به بخت بد خودم لعنت میفرستادم!
_بگو ببینم چند فینگره?
+دو فینگر خانم دکتر!
_  :)
+  :/

*دو فینگر یعنی دهانه ی سرویکس به اندازه ی دو انگشت باز شده.
*امروز بالاسر اولین زایمان طبیعی،موقع زدن برش اپی واقعا نزدیک بو
 سلام به هرکی حرفام رو خوند:) یک کوچولو دیر امدم ...
یسری ادما هستن واقعا نیاز به روان درمانگر دارن روان کاوه یا هرچیز دیگه ای که هست آخه چرا تا کی میخوان این اخلاقاشونو تو خودشون نگه دارن ...
دلم میخواست حرفام رو بزنم باهاشون خیلیییی محترمانه و مودبانه ولی متاسفانه وقتی حرفای من با اون همه ارزشی که داره یکی ک شعورشم پایینه بیاد سرت بخاطرش داد بزنه قطعا ک نتیجه خوبی نمیده و ارزشی نداره خودمو خراب کنم ...
سختی کشیدن در گرو موفقیت می ارزه تو بدترین
 
دنبال کنندگان گرامی ، برای ضایع نشدن ، و دنبال متقابل ، یا عدم ثبت آدرس نزنید!!! 
و یا اگر میزنید! حداقل کامنتی بگذارید! 
ولله که نمی توان شما را دنبال کرد! چون هیچ راهی باز نیست. 
امکان اضافه شدن میسر نیست. خودتان میدانید دیگر چه به توضیح و طول و تفسیر!! 
 
ولله راهی باز نیست. 
بچه ها این یارو که یه بازیگر و هنرپیشه ی هالیوودیه گفته عاشق بی تی اسه ومیخواد که بکاپ دنسر بی تی اس بشه...و گفته که بعدا براش اودیشنم میده...
یعنی اگه منم اعتمادبنفس اینو داشتم...الان بغل بی تی اس بودم داشتم اعضا رو سیاحت میکردم...
تقریبا به وضع موجود و فضای غالب عادت کردم. در گذشته گاهی به دنبال تغییرات می‌رفتم یا با شخص خاصی درباره احساساتم حرف می‌زدم. اما این روز ها خیلی کم‌حرف تر از گذشته شدم. چون فهمیدم با حرف زدن بیشتر اذیت میشم. دلم می‌خواست یه اتاق به مساحت یک متر مربع داشتم و کس دیگه ای اون‌جا نبود. واقعا بهش احتیاج دارم؛ ولی امکانش وجود نداره و حتی توی این فضای شلوغ، میز تحریر هم در دسترسم نیست!
روز به روز حالم بهتر میشه و وقتی دارم کار میکنم، به شدت امید دارم.
تمام زندگیم دنبال هدف بودم، از بیهوده بودن بیزار بودم و مدتها افسرده بودم و داشتم فرسوده میشدم... حالا اما هر روز مطمئن تر میشم که چیزی رو که میخواستم پیدا کردم بالأخره.
هر لحظه کار کردن برام شده لذت، امید، انگیزه، اشتیاق، علاقه...
ممکنه عزیزانی قصدشون از نمایش جعبه دنبال کنندگان، فقط نمایش دکمه دنبال کردن باشه که با این کار شما 20 نفر رو لینک می کنی بعلاوه این که لود تصاویر اونها هم کمی زمان می بره. حتّی اگه تصویر هم مخفی بشه باز این فرآیند شکل می گیره!
خب این آموزش برای عزیزانی هست که تمایل دارن جعبه دنبال کنندگان رو غیرفعال کنن و فقط یه لینک برای مخاطب توی منو قرار بدن که اگه دوست داشت، با کلیک روی اون جزو دنبال کننده های شما بشه.
ادامه مطلب
«إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ؛ هنگامی که فتنه ها روی آورند، خود را به لباس حق در می آورند و هنگامی که پشت کنند، (مردم را از ماهیّت خود) آگاه می سازند» (خطبه ۹۳ نهج البلاغه)
 
سلبریتی های نادان!زمانی که جمهوری اسلامی آماده انتخابات 2 اسفند ماه می شود، دشمن برای بهبود روند پیشرفت خود در نابودی جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس غیرانقلابی، سعی در ایجاد فتنه ها میکند. پروژه نفوذ و جو سازی علیه نظام اسلامی توسط سلبریتی ها
امروز از اون روزای پر چالش خیلی باحال بود که لذت خستگیش خیلی زیاده
از اون جایی که کلاس امروز تو طبیعت برگزار شد انرژی خوب طبیعت رو گرفتیم و با قدرت بیشتر تصمیم گرفتیم هدف هامون رو دنبال کنیم
کوه رفتن به شخصه برای من درس عبرتای زیادی داشت امروز چون مجبور بودم تنها به چشم تفریح نگاش نکنم
وقتی داشتم از سربالایی بالا میرفتم فهمیدم تو زندگیم چقدر سربالایی داشتم ولی اگه به جای غر زدن از مسیر لذت میبردم اونجوری بیشتر برد میکردم 
چون هم به مسیرم میر
دوست داشتم توی یه علفزار زندگی می کردم. یه خونه چوبی توی کوهستان. شبیه خونه پدربزرگ هایدیو نکته مهم ترش اینکه چند تا مرغ و خروس داشتم 
مرغ و خروس هایی که دستی خودم شده باشن 
گربه ها و سگ هایی که با مرغ ها و خروس هام دوست بودن و بهمون سر می زدن همیشه
بارون می زد 
همه جا خیس می شد 
غروب ها مرغ ها و جوجه ها رو می فرستادم توی خونه شون بخوابن
صداهای موقع خوابشون 
نصف شب ها که ناخوناشون می رفت تو چشم همدیگه و جیغشون درمیومد
صبح ها که از خواب بیدار می شد
دنبال یکی بود که همه چیز رو بندازه گردنش، میخواست مقصر همه نرسیدن های زندگیش رو پیدا کنه. و من اون رو بهش دادم. گذاشتم مقصر بدونه، چیزی نگفتم، دفاعی نکردم. این براش خوب بود، براش مفید بود. میتونست خودش رو سر من خالی کنه، یکیو داشت که ازش انتقام بگیره...گذاشتم انقدر ادامه‌اش بده که خیالم راحت شه هرچی که داشتم رو گذاشتم وسط، حتی اگه هیچکی ندونه... می‌ذارم تا ابد کشش بده، چون کمکش می‌کنه.
به حال الف و میم غبطه میخورم ...که هنوز فرصت دارن برای انتخاب و تجربه ی حس های خوب ... دوست داشتم جای اونا بودم ...به شدت دوست داشتم جای الف بودم ...
بهانه هامو به پای ناسپاسی نذار ، روزا و ماه ها و سالهایی که باید برام شیرین میگذشت تبدیل شدن به بدترین اوقات عمرم که همش رنج یه حسرت عمیق با من بود که بار سنگینی هم بود ... تنها موندم و غصه هامو تنها به دوش کشیدم و تنهایی گریه کردم ...به مرگ فکر کردم ...این حسرت عمیق با من موند ...شد جزئی از افکارم ...بیشتر از هم
مردی بحضرت الولحسن ع عرضکردم مرا سفارشی نما فرمود زبانت را نگهدار تا عزیز باشی و افسار خودرا بدست مردم مده که خوار و زبون شوی 5 رسول خدا ص بمردی که خدمتش امد  فرمود نمیخواهی ترا بامری  رراهنمایی کنم که خدا بسببان بهشت برد عرضکردچرا یا رسول الله فرمود از انچه خدا بتو داده بده عرض کرد اگر خودم از اینکه باو دهم نیازمند تر باشم چکنم فرمود مظلوم را یاری کن عرضکردم اگر خودم از انکه یاریش کنم نا توانتر باشم چکنم فرمود کا ری براینادان کن یعنی نادان ر
خدایا می دانی دیشب داشتم به چه فکر می کردم؟! آه می دانی که؛ پرسیدن ندارد! داشتم فکر می کردم اصلا نمی شود غافلگیرت کرد!
تو که می توانی؛ تو که می دانی ما با چه چیزهای کوچک و بزرگی که غافلگیر نمی شویم؛ با لبخندی، نشانه ای، جوانه امیدی، گشایشی... آه گشایشی... 
در دنیایی زیستن که وخامت درد و زخم  هر روز بیشتر از دیروز  بر انسان می افزاید و زندگی انسان را لکه دار می کند . انسانهایی متفاوت با افکار متفاوت پیر جوان دوست همسایه حراف دزد و.....
ادمها حیات خوش را از انسانها  سلب می کنند . 
برای زیستن و خوش بودن باید بهترین راه را منتخب نمود . و با مزاج و افکار آنها ساخت 
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم آورد . بلکه ان است که هر فرد باید بیاموزد که با معایب و افکار دیگران انان  را بپذیرد و تح
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنمدل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضاگاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر استسوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضاتیره روز من از شام  غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرانه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضامی کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارونمن دل خسته سر گشته و حیران چ
چهره ی آدمارو نگاه میکنم.همشون حیرون و سرگردون دنبال تروفی های این بازی لعنتی هستن.دخترا همشون دنبال اون پسری که قوی تر و قدرتمند تره و پسرا دنبال دختری که کول تره و خوشگل تر.دیگه هیچکس از همسن و سالای من دنبال ساختن نیستن.شاید چون ما تربیت شده ی پدرومادر هایی هستیم که همیشه ناکام بودن و تمام به دست نیاوردن هارو گره زدن فرو کردن تو مغزما!
خسته ام از این بازی.نمیخوام جزیی ازش باشم...
خب امروز ساعت 5/30 رسیدیم به مشهد من صبح توی سوئیت موندم خاله با مادر با زینب و فاطمه زهرا رفتن حرم  بعد  ظهر من رفتم توی شهر دنبال شارژر چون شارژرم رو یاد کرده بودم بعد هر جا رفتم گیرم نیومد  بعد گفتم برم حرم شاید بعدش پیدا کنم رفتم حرم هم نماز خوندم هم رفتم کنار ضریح دعا کردم خیلی دعا کردم اون لحظه حال خوبی داشتم ...
خدایا شکرت....
به نام "او"
 
من دوست داشتم که بخندد ... رفتم
 
من دوست داشتم که بخندد ... گریستم
 
من دوست داشتم که بخندد،
 
من دوست داشتم که بخندی...
 
من دوست داشتم که بخندید...
 
من دوست داشتم که بخندیم...
 
اما نشد...
 
من دوست داشتم که بخندد... رفتم...
 
"مسافر"
جالبه دلم برای هیچکس و هیچ روزی تنگ نمیشه ! الا بابام ! که اونم جز استثنا قرار میگیره :)) کافیه یکم آدما ازم دور بشند کم کم توی ناخودآگاهـم فراموششون میکنم خیلی روتین وار !البته مامانم جز استثنا قرار میگیره !چون جزیی از وجودمه ! 
چند روز پیش داشتم فکر میکردم کی ممکنه یه روزی برام تا ابد بمونه حالا ابدم نشد حداقل اگه زنده بمونم تا سن سی الا چهل سالگیم !دیدم تنها امیدم همین مامان خوش قلبمه ! بقیه خیلی خیلی عادی کنار میرن !
همینقدر حسابمـون از آدما خ
در دنیایی زیستن که وخامت درد و زخم  هر روز بیشتر از دیروز  بر انسان می افزاید و زندگی انسان را لکه دار می کند . انسانهایی متفاوت با افکار متفاوت پیر جوان دوست همسایه حراف دزد و.....
ادمها حیات خوش را از انسانها  سلب می کنند . 
برای زیستن و خوش بودن باید بهترین بود و بهترین راه را منتخب نمود . و با مزاج و افکار آنها ساخت 
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم آورد . بلکه ان است که هر فرد باید بیاموزد که با معایب و افکار دیگران انان  ر
برای همین اونقد به پات وایسادم. پیش خودم گفتم بلاخره یه نفر تو دنیا مثل خودم پیدا کردم. ولی دلت کوچیک نیست . میتونی بذاری بری حتی اگه بهت سخت بگذره. همه مردم اینجورین من یکی رو میخواستم عین بقیه نباشه. هزار بار منو تنها گذاشتی اون وقتایی که بهت احتیاج داشتم. 
دیگه بهت اعتماد ندارم دیگه نمیتونم دوست داشته باشم وقتتو اینجا نذار .برو دنبال زندگیت . 
وقتی به دنیا اومدم خیلی مشکلات داشتم زردی داشتم که خون م رو عوض کردن تا چند وقت باعث شده بود که تا چند سال جوش های عفونی بزنه توی صورتم !!! موقع تولد هم جمجمه ای سرم شبیه قایق بود که توی هشت ماهگی عمل جراحی کرده ام و الان بجز یه خط عمل جراحی روی سرم که موقعی که موهامو کوتاه میکنم مشخص میشه  و یه سری سر درد های بی موقع چیز دیگری ندارم !!! 
تصمیم داشتم 28دی برای دوساله شدن وبلاگم یه متن بنویسم بعد دیدم چیزی برای نوشتن ندارم. دلیلی که باعث شد این وب را بزنم انقدر حقیر که سعی دارم فراموشش کنم وبه جاش دلایل جدیدی جایگزین کنم. تصمیم داشتم همه ی حرفاما اینجا فریاد بزنم بدون سانسور باهویت جدید دختری باگوشواره های مرواریدی اما نشد تقصیر خودمه به این فکر نکردم که حتی اگه اسم خودم وکسایی که در موردشون مینویسما تغییر بدم بازم چیزی عوض نمیشه بازم خودمم باهمون شخصیتی که داشتم بازم  نمیتون
دوست داشتم بگویم دقیقا از ساعت  بیست و چهل و هفت دقیقه یکشنبه یکم دی ماه و با دیدن یک عکس، که عقل می گوید " کمکم کن" درونش موج می زد، یکی از شب های قشنگ زندگی ام تبدیل شد به کابوس تقریبا یک ماهه ام، یک ماه است توضیح می دهم نه مریض نیستم، به دکتر احتیاج ندارم و هر بار که پدهای خونی توی سطل های دستشویی های زرد و کثیف خوابگاه را می بینم سه بار معده ام را تا گلویم بالا می آورم و چشم هایم را به کثافت های دیگر می دوزم.دوست داشتم صاحب عکس را پیدا کنم وبا د
وقتی کتابو میخونم دلم میخواد توی ریاضی و فیزیک هم با سواد بشم. اما نمیدونم از کجا باید شروع کرد. اصلامیشه یا نه. به خصوص فیزیک. من عاشقشم.
یه معلم فیزیک داشتم فکر کنم اول دبیرستان بود اسمشو یادم نیست فکر کنم همین بود بهم گفت تو هیچی نمیشی :/ دلم میخواد یروز ببینمش روزی که تلاشهام نتایجش اتفاق افتاده باشه. یه معلم ریاضیم بود اونم منو تحقیر کرد نه یک بار که چندین بار جلوی همه. هیچوقت یادم نمیره. اومدم خونه کلی گریه کردم. همه خودشونو رو من خالی میکر
من دنبال حسّ خوب میگشتم. حالا نه. دنبال تو میگردم. 
و تو خیلی خالص‌تر و واضح‌تر و اصیل‌تر از اونی که لازم باشه حسّ خوب رو تعبیر به تو کنیم یا بالعکس، یا دنبال هدفی پشتِ تو بگردیم که سمت تو اومدن مارو به اون نزدیک کنه، و نگامون سمت هر چیز دیگه‌ای باشه و زیر چشمی تو رو هم بپّایم که مثلا حواسمون باهاته...
چند روز پیش کلافه بودم و داشتم سقفو می کاویدم که چرا من نمی تونم هیچ وقت یه اسم خوب پیدا کنم. شیشصد ساله دنبال یه اسمم که یه پیج بزنم که بهم انگیزه بده برای کارایی که دوستشون دارم
اما بالاخره پیداش کردم! دقیقا توی همون لحظه ها. البته یه اسم نیست یه جمله س! اما بهترین چیزی بود که می تونست باشه
امروز عکس پروفایلشو ساختم و اولین پستشم گذاشتم. فعلا دوست دارم کپشنام انگلیسی باشه. تا بعد
دوست دارم این روزها یه جا عکاسی هم برم. خیلی دلتنگم براش. البته ت
بسم الله الرحمن الرحیم
 چند روزی بود که از شدت کلافگی دنبال یک جفت گوش شنوا بودم...که فقطططط بشنود...یاد فرشته افتادم، بین همه ی دوستانم او به صمیمیت و اجتماعی بودن معروف بود.
یک روز عصر باهاش تماس گرفتم و قرار گذاشتم که به دیدنش بروم...مشغول کارهای خانه اش بود و هرازگاهے انگار یکهو متوجه من میشد که داشتم براش حرف میزدم، با دستپاچگی میگفت:
ادامه مطلب
اوایل زندگی جیپ روبازی داشتم که وقتی می‌رفتم دنبال خانومم با اون می‌رفتم. کلا خیلی دوست داشتم اروپایی رفتار کنم. نه فقط اینکه رفتار کنم، دوست داشتم برای چند روز هم که شده با خانومم بریم پاریس و برج ایفل را از نزدیک ببینیم. حتی یک مدتی هم خودم و هم خانومم روی زبان فرانسوی کار میکردیم. عشق من اون زمانی بود که ma femme و mon mari را یاد می گرفتم. هر چیزی مربوط به خانوم، معشوقه و نامزد می شد را روی هوا می قاپیدم.
از چیزهایی که وقتی سن بالا می رود، برایت می
کله گردالی صحبت میکنه
من همیشه ارزو داشتم یه زندگی بی قید و بند داشته باشم،ینی دوس دارم اینقد به هیچجا وابسته نباشم که اگه یروز صب از خواب بیدار شدم و دلم خواست برم سفر سه ماهه،هیچ مانعی نداشته باشم.ینی بدون در نظر گرفتن عواقب مالی و سایر عواقب،فقط تصمیممو بگیرم و حرکت منم.البته سفر یه مثاله،در همه زمینه ها دوس داشتم همینجوری باشم اما تا امروز زندگیم حس میکنم دقیقا نقطه مقابل این موضوع بودم، ینی حتی ممکنه یوقتایی خیلی یاغی گونه برم دنبال کا
روزی روزگاری در ناکجا آباد، چند نگهبان نمای کتاب، به جهت رهایی از تعهدات و بی‌اطلاع از چند و چون کار و به یقین نادانسته و در پی خشنودی والا مقامات چنان آب در هاون کوبیده که گویی نان حلال را نشانه می‌روند‌.کتب را ندیدند مگر بر زیر هنرها و حرفه ها، و چه شادمانند که خدمت می‌نمایند.نادانی از سر تجسس سوالی نمود که ای بزرگواران آش دوغ را با چند کتاب برابری می‌کند؟ خانم والده هفت روزی، هشت وعده آن را به خوردمان می‌دهد؛ خود گمان می‌برم نیمی از اد
امروز میخوام همه حرفای دلم و بزنم برامم مهم نیست چطور قضاوت بشموانمود نمیکنم اینجا برام مهم نیست!
این یه صفحه شخصیه
چندوقتیه حوصله دنبال کردن وبلاگ جدید ندارم!!
هر پستی که میخونم احساساتم و میگم و نظر ارسال میکنم
انگار نظر نذاشتن کلاس داره!!!!
یا گذاشتن نظر زیر پست کسی که 4تا نظر بیشتر نداره بی کلاسی به حساب میاد
ولی وقتی یه نفر شونصدتا دنبال کننده داره و 30،40تا نظر داره اونجا نظر میذارن که مثلا ما خیلی خاصیم و با همچین ادم هایی نشست و برخواست د
 
 
شعر درباره علم از فردوسی
 
چه گفت آن خردمند مرد خرد                 که دانا ز گفتار از بر خورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش                 دلش گردد از کرده خویش ریش
به گفتار دانندگان راه جوی                     به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی              از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن                  بدانی که دانش نیاید به بن
                                               ✦
به دانش گرای و بدو شو بلند                  چو خواهی
وقتی به دنیا اومدم خیلی مشکلات داشتم زردی داشتم که خون م رو عوض کردن تا چند وقت باعث شده بود که تا چند سال جوش های عفونی بزنه توی صورتم !!! موقع تولد هم جمجمه ای سرم شبیه قایق بود که توی هشت ماهگی عمل جراحی کرده ام و الان بجز یه خط عمل جراحی روی سرم که موقعی که موهامو کوتاه میکنم مشخص میشه  و یه سری سر درد های بی موقع چیز دیگری ندارم !!! 
امروز رفتیم انقلاب که نرم افزار من و کتاب درسیمو بخریم  .
نرم افزارم خریدم  یه کتاب هم برام انتخاب کرد که خریدم .
یکی از کتابمو پیدا نکردم یه روز دیگه میریم انقلاب و دنبال کتاب.
اگه من  حداقل پولی داشتم که بدونم اخر برج هر ماه یه پولی به حسابم واریز میشه حتما کتاب میخریدم اما نه کار دارم و نه پول پس کتاب هم ندارم.
به عزیز جانی که باهاش رفتم انقلاب میگم اگه من پول داشتم کتاب میخریدم چه لذتی داره ادم بره کتاب بخره  میگه اینجانب پول خیلی مهمه نباشه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها